شعار همیشگی ما؛
۞ چراغ امید روشن است ۞
Friday, 29 March , 2024
امروز : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 6445
  پرینتخانه » سیاسی تاریخ انتشار : 31 خرداد 1401 - 14:59 | 87 بازدید | ارسال توسط :

علی شریعتی، منتقدان و مخالفانش

شخصیت بعضی انسان های فرهیخته و برجسته به گونه ای شکل گرفته است که در مقابل مخالفان خود پایداری سر سختانه ای از خود نشان می دهند، بنابراین کسان و قدرت های پر نفوذ هم نمی توانند مقاومت آنان را بشکنند یا آنان را به شیوه های مختلف، تسلیم دیدگاه و درگاه خود کنند. شخصیت این افراد برجسته، حتی بعد از درگذشتشان نیز در مقابل حذف و فراموش شدن و از اعتبار افتادن، مقاومت می کنند تا به مرور به چهره ای ماندگار و مورد احترام همگان تبدیل شوند و بر سکوی افتخارات یک ملت یا یک امت بایستند و الگو گردند.
علی شریعتی، منتقدان و مخالفانش

زنده یاد دکتر علی شریعتی از جمله این شخصیت های ارزشمند عصر ما است که درخشندگی منزلت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی او، تاریکی های ناشی از رفتار  مخالفان وی را که تصمیم داشتند او را سیاه نشان دهند، با مقاوت خویش از بین بُرد، چه در دوران حیاتش، چه پس از آن. چه پیش از انقلاب ۵۷ و چه بعد از آن و نیز پیش از فوت و بعد از آن. اگر چه شریعتی منتقدان شریف و منصفی هم داشته و دارد که در پرتو آن درخشندگی، به نقد او و آثار برجای مانده از او می پردازند اما مخالفان او بسیار سرسخت و پر قدرت بودند. با این وجود نتوانستند نام و یاد او را در جامعه از میان بردارند و محو کنند. در این نوشته به انواع مخالفان دکتر شریعتی اشاره خواهد شد اما بد نیست به منتقدان نجیب وی اشاره ای بشود:

همانگونه که می دانید منتقدان دکتر افراد دانشمند، مبارز و اتفاقا از دوستان و یاران او بودند مثلا آیت الله منتظری از کسانی بود که قبول نداشت هرچه دکتر شریعتی گفته درست است و انتقاداتی به نظرات و دیدگاه های او داشت. با این وجود از او حمایت می کرد و حتی کتاب های مهم و چالش برانگیز و قابل نقد دکتر، مثل اسلام شناسی وی را به کتابخانه حوزه علمیه نجف آباد و شاید جاهای دیگر هدیه کرده بود که روحانیون و طلاب جوان بخوانند .

فقیه عالیقدر در خاطرات خود از دکتر این گونه سخن می گوید: « دکتر شریعتی حق زیادی بر گردن فرهنگ و انقلاب ایران دارد، تیپ جوان و دانشگاهی کشور را او از دامان مارکسیسم نجات داد و به طرف اسلام و انقلاب متوجه کرد، کتاب هایش بسیار سازنده و تحول آفرین بود، البته من نمی خواهم بگویم اشتباه نداشت. مگر ما روحانیت اشتباه نداریم؟ مگر مراجع ما اشتباه نداشتند؟ اشتباه خواهی نخواهی هست. این درست نیست که ما خودمان را مطلق فرض کنیم و بگوییم اسلام را صد در صد ما فهمیده ایم و آن ها از اسلام بیگانه هستند. ما باید به اندیشه های مختلف اجازه دهیم حرفشان را بزنند و اگر جایی هم به نظرمان می رسد که حرفشان درست نیست، محترمانه جواب آن ها را بنویسیم. تکفیر و تفسیق با بحث علمی سازگار نیست، بلکه نتیجه معکوس می دهد.» (خاطرات آیت الله منتظری، جلد اول – ص ۵۵۴ – به نقل از کتاب جلوه های ماندگار )

او در جای دیگری پیرامون نقش دکتر شریعتی گفته است: « در آن مقطع که بسیاری از رو شنفکران مذهبی ساکت و خاموش بودند، شخصیت هایی همچون دکتر شریعتی در شکستن خفقان موجود و احیای نقش دین و مذهب در بیداری جامعه و جوانان دانشجو بسیار قابل تقدیر است. آن مرحوم با استعداد خاص و قریحه ای که داشت و با تلاشی که کرد، توانست بسیاری از جوانان مسلمان را که در معرض سقوط در دامن مارکسیسم و بی دینی بودند نجات دهد و مذهب را از گوشه های مساجد و منابر به عمق دانشگاه ها جذب کند و اتهام ارتجاع و حمایت مذهب و روحانیت از قدرت ها و حکومت های مستبد را از آن ها بزداید.»( دیدگاه ها- به نقل از جلوه های ماندگار)

یکی دیگر از شخصیت های حوزوی مرحوم حاج شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی بود که به یاد می آورد در موضوعاتی چون شهادت امام حسین(ع) با مرحوم دکتر شریعتی اختلاف نظر داشته و با او حضورآ بحث کرده است، ضمن این که به دکتر بسیار علاقه مند بود و در هیاهوی ضدیت جمعی از روحانیان حوزه قم با دکتر، از او حمایت می کرده است. آقای صالحی نجف آبادی در خاطرات خود، از یک دیدار طولانی با دکتر شریعتی می گوید و نتیجه گیری می کند که : « چیزی که که خیلی توجه مرا جلب کرد علم دوستی، تواضع و خضوع در مقابل منطق و استدلال بود که در جناب دکتر دیدم. او عاشق دانستن و کشف حقیقت بود و از این که بنده سخنانش را نقد می کردم نه تنها نا راحت نمی شد بلکه خوشحال می شد که در محیطی دوستانه مطالب علمی مورد بحث واقع می شود و واقعیات بیشتر روشن می شود. » ( شوکران اندیشه – مجتبی لطفی – نشر کویر – چاپ اول – ص: ۲۳۵)

دانشمند دیگری که از منتقدان شناخته شده دکتر شریعتی به شمار می رفت، شهید آیت الله مرتضی مطهری بود . آن شهید در نامه ای که سال ۴۶ به دکتر نوشته ، از او خواسته که مقاله ای در موضوع بخشی از زندگی پیامبر عظیم الشان اسلام بنویسد تا در کتاب محمد خاتم پیامبران چاپ و منشر کنند.  مطهری در آغاز نامه اش خطاب به دکتر شریعتی می نویسد: « برادر عزیز و دانشمندم جناب آقای دکتر علی شریعتی. قلب شما گواه است که من تا چه اندازه به شما ارادت می ورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقایق اسلامی امیدوارم. خداوند مثل شما را فراوان فرماید. انتظار می رفت که قبل از مهر سفری به تهران بفرمایید و دوستان و ارادتمندان را دلشاد کنید. متاسفانه این توفیق برای دوستان حاصل نشد. بهر حال ما سلامت وسعادت و موفقیت بیشتر شما را از خداوند متعال مسئلت داریم. (سایت بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی»

در نامه ای که استاد مطهری از دکتر برای نوشتن مقاله ارسال کرده، جزئیات دیگری ذکر شده که از آوردن آن صرفنظر می شود. از زمان نوشتن این نامه تا فوت دکتر شریعتی حدود ۱۲ سال فاصله بود. در این فاصله بین استاد مطهری و دکتر شریعتی کدورت هایی بروز کرد که هرگز حنبه شخصی نداشت و تماما در مورد بعضی مطالب و برداشت های دکتر شریعتی از اسلام و ایران بود. این برداشت ها و مطالب دکتر، عموما توسط استاد مطهری مورد نقد قرار می گرفت. حتی استاد در نامه هایی که برای آیت الله خمینی(ره)، در زمان اقامت ایشان در نجف می نوشت، دیدگاه های خود را در مورد آثار دکتر شریعتی بازگو می کرد. به نظر می رسد سوء استفاده هایی که بعضی از هواداران دو آتشه دکتر شریعتی، مانند اعضای گروه فرقان و نیز اعضای سازمان مجاهدین خلق از نوشته ها و سخنرانی های دکتر می کردند، حساسیت استاد مطهری را بر انگیخته بود و او را نگران می کرد که مبادا آین آثار با انتقادات مهمی که بر آن ها وارد است، جوانان را تحت تاثیر غیرقابل بازگشت قرار دهد و نسلی را علیه روحانیت برانگیزاند. در آن هنگام، التهاب مبارزه با رژیم پهلوی بالا گرفته بود و چون روحانیون سراسر کشور در پیشبرد آن نقش داشتند، مطهری نگران بود که آموزه های شریعتی باعث انزوا و از میدان بیرون رفتن روحانیون بشود و این امر در مبارزه با رژیم، خلل ایجاد کند. البته در این فاصله دکتر شریعتی هم بیکار نبود و نامه هایی به استاد مطهری می نوشت و با او بحث می کرد که رفع نگرانی کند.

خلاصه حرفم این است که بین مطهری و شریعتی، هر چند اختلافاتی پیش می آمد اما این اختلافات هرگز جنبه شخصی نداشت، هر چند بعضی از نویسندگان معاصر به شهید مطهری تهمت زده و چنین وانمود می کردند که مطهری با شریعتی  دعوای شخصی داشت.

بنده با بیان یک خاطره این ادعا را رد می کنم. به خاطر دارم در زمان دانشجویی ام و بعد از انتشار بیانیه مشترک بازرگان و مطهری در نقد کتاب های پر فروش دکتر شریعتی و هشدار به علاقه مندان و هواداران آن مرحوم، به منظور انتقاد کردن از استاد درباره بیانیه مذکور و چرایی انتشار آن، خدمت استاد رسیدم و طرح موضوع کردم و گفتم؛ این کار شما دو بزرگوار، در این میان جوانان و به خصوص دانشجویان اثر سوء گذاشته و هواداران مذهبی شما و مهندس بازرگان را هم مسئله دار کرده است، البته در این میان جمعی از جوانان را هم به دکتر شریعتی بدبین کرده است. استاد مطهری ضمن بیان علل نوشتن آن بیانیه مشترک و عدم رضایت خود از متن بیانیه که قول داده بودند آن را اصلاح کنند و بعد آن را پخش کنند، گفت که بین من و مرحوم شریعتی هیچ گونه مساله شخصی وجود نداشت و احترام متقابل بین ما برقرار بود. من به نوشته های او اشکال داشتم که آن هم با وصیت نامه ای که خطاب به محمد رضا حکیمی نوشته و از او خواسته به اتفاق آقای جعفری و زیر نظر من، کتاب های او اصلاح و منتشر شود، رفع خواهد شد. این مختصر را قلمی کردم که نگاهی به نوع منتقدان واقعی و دلسوز ( نه هتاکان و مخالفان و دشمنان ) زنده یاد شریعتی داشته باشیم. پس از منتقدان، به تقسیم بندی مخالفان دکتر می رسیم که متاسفانه عملکرد خوبی در قبال پدیده شریعتی نداشتند و صد البته که مخالفت و حتی دشمنی با آن مرحوم، نتوانست نام نیک این پدیده تاثیر گذار و ماندگار را و به ویژه عظمت آن بزرگوار را در دراز مدت از تاریخ معاصر ایران بزداید و او همچنان با نکونامی بر تارک تاریخ معاصر کشورمان می درخشد.

نیرو های امنیتی رژیم پهلوی

دکتر شریعتی از همان دوران جوانی به دلیل زندگی در کنار پدری مبارز و دلسوز جامعه ، روحیه ای ضد ستم و ضد بیدادگری داشت. حساسیت او و حضورش در بین مردم و نگاه اجتماعی اش به گونه ای بود که وی را نسبت به دستگاه حاکمیت بدبین و ناراضی می کرد. نوشته اند فعالیت هایش در دوران جوانی علیه حزب توده، اعتقادش به دکتر محمد مصدق و حامیان وی به عنوان افرادی تحصیل کرده و وطن پرست و ضد فئودالیسم و طرفدار عدالت اجتماعی و حمایت از فعالیت های سیاسی علنی باعث شد که در سال ۱۳۳۶ توسط ماموران ساواک دستگیر و روانه زندان شد.

این زندان که اولین تجربه او در زمینه فعالت های سیاسی بود، رابطه او را با رژیم پهلوی تیره و تار کرد و وی را برای همیشه در زمره افراد انقلابی و مبارز که برای رهایی ملت ایران از استبداد و وابستگی مبارزه می کنند قرار داد. راهی که دکتر شریعتی برای خود انتخاب کرده بود تا پایان عمر از آن برنگشت و به شیوه های گوناگون آن را ادامه داد. در این میانه به تشکل « خدا پرستان سوسیالیست» پیوست. تشکلی که از نظر ایدئولوژی و مرام، به «کانون نشر حقایق اسلامی» در مشهد بسیار نزدیک می کرد. این کانون هم توسط پدر دکتر شریعتی، دانشمند متقی و دینمدار مبارز، استاد محمدتقی شریعتی و دوستانش پایه گذاری شده بود.

دکتر شریعتی در فرانسه هم که برای ادامه تحصیلات تکمیلی رفته بود، با گروه های مبارز ضد حکومتی همراه بود و همکاری می کرد و نیز از طریق ارتباط با بعضی انقلابیون کشور های مسلمان، خصوصا مبارزان الجزایری، به آموزه هایی دست یافت که در بازگشت به ایران و حضور در دانشگاه ها و محافل مذهبی – سیاسی از آن ها بهره وافر برد. چنین رویه ای باعث شد که ساواک روی رفت و آمد ها و تلاش های فرهنگی و سیاسی دکتر نسبت به گذشته حساسیت بیشتری نشان دهد. از نظر دستگاه امنیتی رژیم شاه، دکتر شریعتی فرد با سواد و ارزشمندی است که باید او را از راهی که در پیش دارد، منصرف کرد تا نتواند نقش مثبتی در جهت تحریک جوانان و دانشجویان برعلیه نظام شاهنشاهی ایفا کند. اما ساواک وقتی به این نتیجه رسید که قادر به برگرداندن او از راهی که می رود نیست، بنای آزار و اذیت وی را گذاشت .

پس از حضور دکتر شریعتی در حسینه ارشاد تهران و برپا کردن کارزار فرهنگی و آموزشی و مبارزاتی بسیار شورآفرین و موثر در شمال تهران، – که بازتاب ملی و بعضا جهانی داشت – تحت تعقیب قرار گرفت و دکتر را از هر نوع فعالیت محروم کرده، سپس به زندان انداختند. در روز های آغازین مهر ۱۳۵۲ دکتر شریعتی به اتهام فعلیت های خرابکارانه و توطئه علیه امنیت ملی بازداشت شد و به مدت ۱۸ ماه در « کمیته مشترک ضد خرابکاری » به سر برد.

دکتر شریعتی هیچ فعالیت زیر زمینی یا مخفیانه نداشت که بخواهند او را با شدید ترین شیوه باز جویی تحت فشار قرار دهند و از او اطلاعات به دست آورند. همه فعالیت های او از طریق سخنرانی های تحریک کننده و شهادت طلبانه و بیدارگرانه بود و کتاب ها و نوشته های زیبای او که روح مبارزه و امید را در دل شنونده و خواننده به جریان می انداخت و همین کافی بود که ساواک این نوع فعالیت ها را اقدام و توطئه ضد ملی تلقی کند و با زندان کردنش جلوی فعالیت های او را بگیرد، بنابراین دکتر شریعتی از آن دست زندانیانی بود که هرگز دادگاهی نشد و به دریافت حکمی برای گذراندن دوره محکومیت، مجبور نشد. روحیه دکتر چنان بود که نتوانسته بودند او را به اعترافی وادارند یا شخصیت او را بشکنند تا از اثرگذاری اش در جامعه بکاهند. هر چند چنان کردند که دوره ای را در سرگردانی و به دور از قیل و قال مردم بگذراند و مجبور شود ایران را ترک کند، اما نتوانستند او را تسلیم و بدنام کنند.

واپسگرایان مذهبی و کمونیست های دو آتشه

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، علاوه بر سازمان اطلاعات و امنیت کشور که عمده وظیفه اش جلوگیری از فعالیت های سیاسی علیه رژیم پهلوی و آزار و اذیت مبارزان راه آزادی بود، جمعی از مذهبیون واپسگرا نیز وجود داشتند که با انقلابیون و هر نوع نوآوری در اندیشه های سیاسی و مذهبی، مخالفت می کردند و ضدّیت داشتند. نگارنده نمی داند که چه تعدادی از این افراد متحجر و متعصب با دستگاه های امنیتی کشور همکاری داشتند و به قول آیت الله خمینی (ره)، آخوند درباری بودند؟ این افراد که برای خودشان مریدان و پامنبری زیادی داشتند، چه وابسته و مزد بگیر حاکمیت بودند و چه نبودند، به بهانه این که اسلام دارد از دست می رود و نباید در مقابل افراد فکل کراواتی که حرف دین می زنند و مردم را در جهت بر هم زدن نظم جامعه تحریک می کنند، کوتاه آمد. این عده، از جمله کسانی بودند که علیه دکتر علی شریعتی موضع گیری می کردند و در هتک حیثیت آن مرد شریف و شجاع، ذره ای از پای نمی نشستند.

این ها که از وعاظ پرآوازه تهران هم در جمعشان وجود داشت، در میان سخنرانی ها و نوشته هایشان بد گویی را به حد اعلاء رسانده و حتی بعضا از تعبیر « یزیدیه الحاد» به جای حسینیه ارشاد استفاده می کردند. از آن جا که استدلال های این گونه افراد واپسگرا و همراه باسیاست های رژیم حاکم، تاثیری در ذهن جوانان انقلابی و روحانیان و علمای حامی آنان نداشت و نمی توانستند دکتر شریعتی را از چشم جوانان بیندازند، از حربه های کاملا بی ارزش و بعضا مضحک استفاده می کردند. افراد همسن و سال ما به یاد می آورند که این منبری ها و روضه خوان های بی منطق، حتی از آرم چاپ شده روی کتاب های دکتر شریعتی سوء استفاده می کردند تا ثابت کنند شریعتی شیعه نیست و گرایش سنّیگری دارد. به موازات این متحجرین و واپسگرایان که از حربه مذهب برای کوبیدن و بایکوت استفاده می کردند، کمونیست های کم ظرفیتی هم بودند که نمی توانستند به تماشای پدیده شریعتی بنشینند و ببینند که هر روز فاصله جوانان  ایران زمین را با کمونیسم و کمونیست ها زیاد می کند. آن ها در مقابل موج عظیم مذهب که شور می آفرید و دل جوانان را متوجه امام علی و امام حسین و حضرت زینب و ابوذر و سلمان و اسلام و انسان راستین و نظایر این مفاهیم ارزشی می کرد، کاری از دستشان بر نمی آمد، مگر این که با انگ ارتجاع و ضد طبقه کارگر و طرفدار سرمایه دار و و امپریالیسم ، شریعتی را بکوبند و تنور خود را داغ کنند.

واقعیت این است که در آن دوره، سوسیالیست ها و کمونیست ها در بعضی از کشور های آسیایی و کشور های آمریکای جنوبی و حتی شرق اروپا، طی چند دهه به پیروزی هایی رسیده بودند و تغییراتی در حاکمیت بعضی از کشور ها یا از راه کودتا یا به وسیله انقلاب به وجود آورده بودند. کمونیست های ایران نیز خواب چنان روز هایی را می دیدند که بتوانند با برانگیختن کارگران و کشاورزان کشورمان، رژیم وابسته به امپریالیسم را سرنگون کنند و حکومتی مورد حمایت شوروی یا چین را جایگزین رژیم پهلوی کنند. در میان این خواب و خیالات که حتی به فاز نظامی و فعالیت های چریکی و نبرد های کوهستانی هم رسیده بودند، با یک خیزش مذهبی و قیام ضد حکومتی که موتور محرکه اش توسط روحانیون و اساتید مذهبی دانشگاه ها و بازاریان متدین و جوانان نماز خوان، روشن می شود، برخوردند و در این میان پدیده دکتر شریعتی ها و حسینیه ارشاد ها رخ می نمایانند. بدیهی است که کمونیست ها نمی توانند در مقابل این جریان پیش برنده ساکت بمانند، یا باید از اعتقادات خود دست بردارند و یا برای بدنام کردن و بایکوت سردمداران این خیزش از جمله دکتر شریعتی بکوشند. بالاخره قیچی دو لبه متحجرین و کمونیست ها نتوانست رابطه مردم و دکتر علی شریعتی را قطع کند.

 

نویسنده : مصطفی ایزدی
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.